۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

خاطرات و آتاتورک

من تا به امروز با بیش از ۱۵ سیاستمدار و رئیس جمهور بطور رسمی و غیر رسمی مذاکره نموده ام. اما هیچگاه به اندازه امشب خرد و کوچک احساس نکرده بودم. مصطفی کمال صاحب قدرت روحی بسیار بزرگی می باشد.

این سخنان متعلق به ژنرال چارلز تاونشند می باشد. ژنرال تاونشند فرمانده نیروی نظامی انگلستان بود که در سال ۱۹۱۵ در مقابل نیروهای ترک شکست خورده و اسیر شده بود.

و اما خانم گریس الیسون بانوی روزنامه نگار انگلیسی که در خلال جنگ رهایی بخش ملی و بعد از آن، مدت زمانی را در آنکارا سپری کرده بود، در رابطه با تواضع و فروتنی آتاتورک چنین می گوید: اگر در رابطه با کار بسیار بزرگی که به انجام رساند یعنی تاسیس جمهوری ترکیه با او سخن بگویید، او یا می گوید: "من وظیفه ام را به انجام رساندم" و یا تمامی افتخار و غرور این کار را از آن مجلس ملی کبیر ترکیه می داند.

من با بسیاری از دولتمردان اروپا به صحبت نشستم، اما متواضع تر از او ندیدم. اما در میان آنان چه کسی می توانست در میان این همه شرایط سخت و دشوار چنین پیروزی بزرگی کسب نماید.

خانم گریس الیسون بعدها خاطرات و مشاهدات خود را در کتابی به قلم گرفت.

ادوارد هریوت نخست وزیر وقت فرانسه در سال ۱۹۳۳، شیفتگی خود به آتاتورک را با این جملات بیان می کند:

او صاحب دو خصوصیت فوق العاده می باشد که مرا شیفته خود ساخته است. اولی عشق آتشین به وطن و دومی نیز اعتماد به نفسی که سبب عقلانی شدن و یکپارچگی مطلق اثرش یعنی جمهوری ترکیه شده است.

انسانی که به تنهایی همه چیز را طراحی کرده و بدانها تحقق بخشید. بی نظیری و والایی شهرتی که بدان دست یافت و احترامی که کسب کرد، به سهولت قابل درک می باشد. همه انسانهایی که او را از نزدیک می شناسند، از وی با عنوان یک دولتمرد بزرگ یاد می کنند.

آتاتورک صاحب شخصیتی بسیار شفاف بود و از بیان حقایق هراسی بدل راه نمی داد. او همواره می گفت: دوستان همیشه بایستی حقایق را به یکدیگر بگوییم. نتیجه این حقایق خواه خوشبختی و خواه بدبختی باشد، خواه خوب و یا بد باشد، هرگز از حقایق و واقعیتها دور نخواهیم شد. من افکارم را به همان شکلی که هست به کسانیکه دوستشان دارم بیان می کنم. همچنین از بخاطر سپاری موارد غیر ضروری به عنوان یک راز خودداری می کنم.

به عقیده آتاتورک ابراز صداقت با حرف و کلام غیر ممکن است. ایشان در این مورد می گویند: صداقت یک انسان را می توان از چشمانش و از خطوط چهره اش مشاهده کرد. من نیز با رویی باز به شما نگاه می کنم. نگاه کنید و ببینید، از چشمانم خواهید فهمید که قلبم مملو از محبت می باشد.

شبی آتاتورک به همراه فالیح ریفکی آتای یکی از وقایع نویسان و روزنامه نگاران معروف دوران جنگ رهایی بخش ملی ترکیه، در یک مراسم شادی و تفریح شرکت کردند. فردای آن شب فالیح ریفکی آتای به چانکایا و نزد آتاتورک رفت. آتاتورک در حال بازی بیلیارد بود. آتای از آتاتورک اجازه خواست تا به همراه یعقوب کادری کاراعثمان اوغلو یکی دیگر از نویسندگان نامی ترکیه زندگی ایشان را بقلم بگیرند و چنین گفت:

تاکنون تنها خارجیان و به زبانهای خارجی درباره شما نوشتند. ما همواره در کنار شما هستیم. شما را بهتر از آنها می شناسیم. اگر اجازه دهید یعقوب کادری و من می خواهیم در رابطه با شما و آثارتان کتابی بنویسیم.

آتاتورک چوب بیلیارد را کناری گذاشته، به صورت آتای نگاه کرده و پرسید: آیا دیشب را نیز بقلم خواهید گرفت؟

آتای پاسخ داد: اعلیحضرت چه لزومی دارد که تا این حد وارد زندگی خصوصی تان شویم.

آتاتورک گفت: اما اگر اینها نوشته نشوند، آیندگان توانایی شناخت و درک مرا نخواهند داشت.

آتاتورک معتقد بود کسانیکه در جهت رشد و پرورش دیگران تلاش می کنند، باید صاحب احساساتی لطیف بوده و همانند باغچه بان گلها عمل نمایند. چنانچه باغچه بان هیچ انتظاری از گلها ندارد، کسانیکه دست اندر کار تعلیم و تربیت انسانها هستند نیز باید چنین فکر و عمل کنند. تنها کسانیکه چنین فکر نموده و مطابق آن رفتار نمایند، می توانند به کشور و ملت خود و آینده آنان مفید واقع شوند.

روزی به آتاتورک در مورد مشکلات داده شدن وام به پروژه های ملی از سوی بانکهای خارجی فعال در ترکیه توضیحاتی ارائه می گردد. ایشان نیز در پی این امر تصمیم می گیرد تا یک بانک ملی تاسیس نماید. در این چارچوب یکی از نزدیکان خود را فراخواند و چنین می گوید:

من در نظر دارم تا جلال بیگ وزیر اقتصاد را به مقام ریاست بانک جدید انتصاب نمایم. در این مورد چه فکر می کند نمی دانم.

مخاطب وی در پاسخ می گوید: عالیجناب جلال بیگ به شما خیلی وابسته است و در اجرای فرامین شما لحظه ای درنگ نمی کند.

آتاتورک جواب می دهد: من به جلال بیگ بسیار اعتماد دارم، اما تو بدون اینکه از من حرفی بزنی، نظر او را بپرس.

با وجودیکه صرفنظر کردن از سمتی همچون وزارت اقتصاد و برعهده گرفتن ریاست یک بانک جدیدا تاسیس یافته اندکی عجیب بنظر می رسید، اما فرد مذکور جلال بیگ را پیدا کرده و نظر وی را جویا می شود.

جلال بیگ پاسخ می دهد: من فرمانبردار آتاتورک هستم. هر کجا که بفرماید همانجا به انجام وظیفه می پردازم.

مدتی زمانی می گذرد. آتاتورک جلال بیگ را صدا کرده و بطور مستقیم موضوع را با وی در میان می گذارد. جلال بیگ بار دیگر تکرار می کند که آماده است تا هر چه آتاتورک دستور دهد بجای آورد.

آتاتورک می گوید: اما باید مقام وزارت را ترک نمایی و حتی از نمایندگی مجلس نیز استعفا دهی.

جلال بیگ پاسخ می دهد: استعفا می دهم عالیجناب. در پی این پاسخ آتاتورک دست روی شانه جلال بیگ گذاشته و می گوید: پس شروع کن. می دانم که موفق خواهی شد. تو حائز تمامی ویژگیهای لازمه برای انجام این کار هستی. من می دانم که تو فردی شریف و مطمئن هستی. بی هیچ قید و شرطی به تو اعتماد دارم.

نوشته امروز را نیز با سخن نغزی از آتاتورک رهبر کبیر و بنیانگذار جمهوری ترکیه در رابطه با استقلال به پایان می بریم.

آتاتورک می گوید:

ملت ترکیه فرزندان قهرمان ملتی است که از اعصار گذشته تا به امروز آزاد و مستقل زندگی کرده و استقلال را لازمه زندگی دانسته است. این ملت هیچگاه از استقلال دور نبوده، نمی تواند باشد و از این به بعد نیز نخواهد بود.

آرزویم حفظ استقلال کشور و حاکمیت بی قید و شرط ملت است.

ما وقتی می گوییم خواهان صلح هستیم، همه باید بدانند که خواهان استقلال کامل هستیم. ما در راستای خواست مذکور مقتدر و محق می باشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر