روزی یکی از مریدان مولانا از وی پرسید" در دنیا چند دین وجود دارد؟" شیخ با تبسمی پاسخ داد: " در دنیا به اندازه تعداد انسانها دین وجود دارد".
بر اساس طریقت " مولوی گری" ، به تعداد موجودات خلق شده، راههای رسیدن به "حق" وجود دارد. باز بنا به فلسفه تصوف، کلمه " طریقت" نیز بمعنای راهی است که بسوی حق میرود و در حقیقت راه و شیوه ویژه ای است که فرد برای رسیدن به آفریدگار پیش میگیرد.
چنانکه گفته شد پس از مرگ مولانا نزدیکان وی در راستای نصایح وی، طریقت " مولوی گری " را بوجود آوردند. "موسیقی" و "رقص سماع" دو عنصر اساسی این طریقت میباشند. این ویژگی خاصی است که پیروان " مولوی گری" را از شرعیون جدا میسازد. یکی از وقایعی که دراین زمینه روایت میگردد چنین است:
زمانیکه تابوت شیخ بزرگ مولانا، از سوی مریدانش بر دوش گرفته شد، در حالیکه در سویی قرآن تلاوت میشد، در طرف دیگر نیز صدای موسیقی به گوش میرسید. یکی از علمای دین بادیدن این موقعیت گفت" من به اندازه یک بار خر کتاب خواندم ولی در مورد حلال بودن موسیقی کلمه ای ندیدم" .در این هنگام "Süryanus" یکی از مریدان مولوی پاسخ داد: " چه کنیم که همچون خر کتاب خوانده ای"...
مولانا در اشعار دیوان کبیر خود موسیقی را بعنوان هنری عالی ستوده و با ذکر اینکه معنا در لفظ و وزن و قافیه نگنجیده و موسیقی از شعر والاتر است میگوید:" زبان ساز رباب، زبان همه عاشقان ترک و روم و عرب است."
مولوی میگوید این موسیقی است که در انسانها وحدت آفریده است. " مولوی در موسیقی خود نه تنها از "رباب" بلکه از سازهای "ضربی" و "دمی" نیز بهره میگرفت. در مکتب "مولویان" "نی" سمبل انسان کامل است. ماجرای "نی" داستان " انسان" است.
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
دکتر "والتر فلدمن" متخصص موزیکهای قومی و محلی با حیرانی بر این امر تاکید میکند که ترکیه خاستگاه موزیک مولوی بوده و بیش از ٦۰۰ سال آنرا زنده نگه داشته است. موزیک مولوی همراه با موسیقی سنتی و کلاسیک دربار عثمانی در قلمرو عثمانی مورد توجه بوده است. در قرون هفدهم و هجدهم " مولوی خانه" ها موزیسین های زیادی پرورش داده و بعنوان مراکز فعال و زنده موسیقی بشمار می آمدند. همانطوریکه آهنگسازان عثمانی موزیکهای سبک مولوی مینوشتند، اهنگسازان موسیقی مولانایی نیز در چهارچوب موسیقی درباری قطعه های زیادی ساختند. "موسیقی مولوی" اصول و مقامهای موسیقی غیر دینی دربار سلاطین عثمانی را بکار گرفت. اما تفاوت آن با موسیقی عثمانی اینست که علیرغم فراز و نشیبهای موسیقی عثمانی، موسیقی مولانا همواره روندی رو به رشد داشته است. این موسیقی که عموما در قالب کُر بصورت تک صدایی و با همراهی ساز میباشد، در عین حال موزیکی برای یک رقص مقدس است. " موسیقی مولوی که نوای رقص سماع است، تنها یک دعا نبوده و حکایت موسیقیایی گذز روح از ناامیدی ها به مرحله وجد است.
در رقص " سماع" عارف از خود بی خود شده و سپس با نوای موسیقی آغاز به چرخش میکند. رقص سماع که در زمان مولانا بدون آنکه دارای ترتیب خاصی باشد تنها نمودی از شور عارفانه بود، پس از مرگ مولوی قواعد خاصی یافته، بصورتی قابل یادگیری و یاد دادن درآمده و آخرین شکل را در قرن پانزدهم به خود گرفته بود. " سماع" بصورت سمبلیک نشانگر "پیدایش جهان"، "هستی انسان در دنیا"، "حرکت انسان با عشق الهی"، و "تمایل وی برای حصول به کمال میباشد. تمامی عناصر و حرکات در رقص سماع دارای مفهومی سمبلیک میباشند. چنانکه کلاه " سماع زن" سنگ مزار، ابای وی قبر او و ردای سفیدش کفن را تمثیل میکنند. در عین حال تمامی این سمبل ها گذشتن از هوسها و خواستهای دنیوی را نشان میدهد.
نقطه و جایگاهی از دایره رقص سماع که سماع زنان به هنگام ورود و خروج در مقابل آن "سلام" میدهند، بالاترین مقام معنوی صحنه سماع بوده و به رنگ قرمز است. شب با غروب آفتاب و اشعه های سرخ فام فلق و روز با طلوع خورشید و شفق سرخ آغاز میگردد. از همین رو رنگ " قرمز"، هم رنگ " ظهور" و هم علامت" وصول" و یکپارچگی است. " شیخ افندی" که پس از "موزیسین ها" و "سماع زنان" وارد " سماع خانه" میگردد، پس از سلام به آنان، به این جایگاه رفته و مینشیند. مراسم سماع با تک خوانی شعری از مولانا در وصف پیامبر گرامی اسلام که آهنگ آن در قرن هفدهم از سوی " Itri" تنظیم شده است آغاز میشود. ضرب آهنگ دف که متعاقبا بگوش میرسد، بیانگر فرمان “باش” است که خداوند در زمان خلقت جهان صادر کرد.و به دنبال آن نوای "نی"، که نماد جان بخشی به انسانی است که خداوند ابتدا جسمش را خلق نمود و سپس از دم قدسی خود در آن دمید. نوایی که از حسرت و دلتنگی این "نی" برای "نیستانی" که ریشه در ان داشته حکایت میکند.
پس از این مرحله، موزیک جمعی آغاز شده و "شیخ افندی " و " سماع زنان" در دایره سماع آغاز به حرکتی دایره وار از راست به چپ میکنند. در دایره سماع، از جایگاه پر مرتبتِ سرخ رنگِ " شیخ افندی " تا میانه ورودی " سماع خانه"، خط فرضی وجود دارد که در طول مراسم " سماع" نباید بر روی آن پای نهاد. این خط فرضی کوتاهترین مسیر تا "حقیقت" و " وحدانیت" است.
در بخش " سلام " سماع زنان بصورت دایره وار بشکلی که بتوانند به یکدیگر سلام دهند، راه میروند. در اثنا این حرکات که سمبل سلامِ روحهای انسانی به یکدیگر است درویشانِ سماع زن بدون انکه پشت به جایگاه ویژه شیخ کنند، به یکدیگر نگریسته و با تکان دادن سر به جلو، به یکدیگر سلام میکنند. تازه کار ترین سماع زن و شیخ نیز به همین شکل به یکدیگر سلام میکنند. این بخش از سماع، نشانه گذر به زندگی ابدی پس از مرگ به رهبری شیخ است.
پس از مرحله سلام دادن، یکی از موسیقی هایِ آیینیِ مولانا که تا به امروز نزدیک به ٥۰ قطعه از آنها شناخته شده اجرا می گردد. سماع زنان خرقه سیاه خود را از تن بدر کرده و با جمع کردن بازوهایشان عدد " یک" و یا " وحدت" را تمثیل میکنند. در این هنگام تک تک سماع زنان با بوسیدن دست شیخ برای اجرای "حرکات سماع با دستان باز" اجازه گرفته، دست راست را به نشانه دعا بالا برده و کف دست چپ را رو به پایین میگیرند. معنای این حرکت این است:" از حق میگیریم و به خلق میدهیم، مالک هیچ چیز نیستیم". " در ظاهر وجود داریم ولی در اصل چیزی جز صورت نیستیم"
رقص سماع با ٤ مرحله خود، فرد را به هستی واقعی سوق داده، محکی برای سنجش او بوده و درعین حال سرمستی عارف بیخود از "خود" است.
در اثنا سماع، درویش هم به دور خویش و هم در اطراف دایره سماع میچرخد. همانگونه که سیارات در اطراف خورشید میچرخند. به عقیده مولانا کل هستی نیز به نوعی در حال سماع است چراکه هستی ماهیتی در چرخش دارد و هر شی و هر ذره ای با چرخشی مداوم در جستجوی آفریدگار است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر